رمانى از جین آوستین (١٧٧۵-١٨١٧) ، بانوى نویسندۀ انگلیسى، که در ١٨١۴ بىنام نویسنده منتشر شد.
سر تامس برترام براى کمک به زنبرادرش، که دچار تنگدستی شده، دختر برادرش، فانى پرایس، را نزد خود مىآورد و در کنار فرزندان خود تام، ادموند، مارى و جولى بزرگ مىکند. غم و رنج فانى بهعلت جدا شدن از خانواده خیلى زود، براثر محبتى که دومین پسر عمویش ادموند به او ابراز مىکند، تخفیف مىیابد. سالها سپرى مىشود و وضعیت مالى سر برترام دیگر چون گذشته شکوفا نیست و او مجبور مىشود که براى کار مدتى طولانى به هند سفر کند. در غیاب او، مارى با آقاى راشوورث نامزد مىشود که جوانى ثروتمند اما بىارزش است و در حوالى منسفیلد، محل زندگى خانوادۀ برترام، ملکى دارد. خواهرزن و برادرزن کشیش محل، مرى و هنرى کرافورد ، نزد او مىآیند و ادموند شیفتۀ مرى مىشود. فانى، که محبتش به پسر عمو به احساسى عمیقتر تبدیل شده است، بسیار اندوهگین مىشود؛ در حالى که مارى، اگرچه نامزد دارد، به دعوتهاى هنرى پاسخ مىدهد. بازگشت آقاى برترام به بسیارى از این وقایع سروسامان مىدهد. مارى با راشوورث ازدواج مىکند و هنرى، که پس از مدتى غیبت به دهکده بازگشته است، متوجه فانى مىشود و از او تقاضاى ازدواج مىکند. اما فانى، با توجه به مخالفت کامل عمو، به او جواب رد مىدهد. وقایع، یکى پس از دیگرى، به سرعت روى مىدهد. مارى با هنرى فرار مىکند و جولى همراه عاشقى ناباب به نام آقاى ییتس خانه را ترک مىکند. رفتار مرى در این حالت چشمان ادموند را باز مىکند. او سرانجام به اشتباه خود پى مىبرد و آرامش را در کنار فانى مىجوید و شیفتهاش مىشود و با او ازدواج مىکند.
این نخستین رمانى است که جین آوستین پس از سکوتى طولانى نوشت. نوشتن این رمان در ١٨١٢ آغاز شد و در ژوئن ١٨١٣ پایان یافت. در این اثر، که در دوران پختگى کامل ادبى نویسنده نوشته شده است، دیگر آن نشاط و ظرافت رمانهاى نخستین دیده نمىشود.
پذیرش آگهی متنی و تصویری در نشریه خوارزمی